خاطرات عید
عید خوبی بود......
نه بد بود........!!!!!!!
نمیدونم؟؟؟!!!!!!!
آخه تنها عیدی بود که نرفتیم مسافرت...
و تنها عیدی بود که میزبان بودیم....
بعد از تحویل سال رفتیم پائین خونه ی مامان بزرگم و ازش عیدی گرفتم......
ولی آخه چه قدر؟؟؟
فقط ٢ تومن :(
خلاصه ظهرشم تقریبا همه ی فامیل دور هم جمع شدیم,مثل هر سال....
بعد از خوردن نهار رفتیم توی حیاط و کلی عکس گرفتیم.....
حالا عکساشو براتون میذارم....
بعدم با سوسک و این جور وسایلم دختر عمه هامو ترسوندم....
بعد کم کم مهمونا رفتن و من و صبا و خشایار(دختر و پسر عمم)رفتیم بیرون....
رفتیم میلانو و کلی بستنی خوردیم....
از همه خوشمزه تر اون بود که مزه ی آدامس خرسی میداد.....
روز بعد هم دایی رامین,خاله سمیرا,ویونا,خاله نیلوفر,عمو محسن,معین و مامان مهوشم از تهران اومدن...
خیلی وقت بود ندیده بودمشون....
اونا هم یک هفته بودن....
با اونا کلی جا رفتیم:میدون شــاه...سی و سه پل...مجتمع پارک...اوسان و....
ما میخواستیم با خالم و مامان بزرگم بریم کرمانشاه ولی نشد...
ولی زیاد بد نبود...کلی با بابام پینگ پونگ بازی کردیم و سوار تلکابین شدیم و رفتیم شهربازی...
سیزده به در هم رفتیمٍ«ده چشمه»نزدیک شهرکرد و اونجا پسر عمم گربشو اوورده بود...
اسمش«فندق»هست خیلی سیاهه...
خلاصه غروب یزده به در هم که خودتون میدونین خیلی غم انگیزه...:(:(:( :(