شروع کار وبلاگ نیکیشروع کار وبلاگ نیکی، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 13 روز سن داره

چـرنـבیـات ـِـ یـہ בخے

خاطرات عید

عید خوبی بود ...... نه بد بود ........!!!!!!! نمیدونم ؟؟؟!!!!!!! آخه تنها عیدی بود که نرفتیم مسافرت ... و تنها عیدی بود که میزبان بودیم .... بعد از تحویل سال رفتیم پائین خونه ی مامان بزرگم و ازش عیدی گرفتم ...... ولی آخه چه قدر ؟؟؟ فقط ٢ تومن :( خلاصه ظهرشم تقریبا همه ی فامیل دور هم جمع شدیم,مثل هر سال .... بعد از خوردن نهار رفتیم توی حیاط و کلی عکس گرفتیم ..... حالا عکساشو براتون میذارم .... بعدم با سوسک و این جور وسایلم دختر عمه هامو ترسوندم .... بعد کم کم مهمونا رفتن و من و صبا و خشایار(دختر و پسر عمم)رفتیم بیرون .... رفتیم میلانو و کلی بستنی خوردیم .....
21 دی 1391

آیـ ـآ؟

سَهلآمـ . . . . میخوآستَمـ بِپُرسَمـ کهـ: . . . . . . قآلبـ لآیکهـ؟
30 شهريور 1391

بدون عنوان

بگویید رفته ؛ اگر پرسید کجا ؟ بگید رفته بخوابه ! حتما نباید یه چیز عاشقی باشه که! ...
28 شهريور 1391

لوراکس

اینم عکس هایی از انیمیشن مورد علاقم:لوراکس.......خیلی عالی بهتز از این نمیشه.... حالا چند عکس: این خود لوراکس هستش اینم وانسلر و لوراکس لورکس و حیوانات جنگل تد,آدری و مادر بزرگ تد........ قسمتایی از انیمیشن   ...
13 مرداد 1391

شعر

سلااااااااااااام...خوبین...خوش میگذره؟؟؟ دیگه چه خبر؟؟؟همه خوبن؟؟؟سلام برسونین... امروز میخوام شعر مورد علاقمو براتو بنویسم....قایقی خواهم ساخت.... قایقی خواهم ساخت خواهم انداخت به آب. دور خواهم شد از این خاک غریب که در آن هیچ کسی نیست که در بیشه عشق قهرمانان را بیدار کند. قایق از تور تهی و دل از آروزی مروارید، همچنان خواهم راند نه به آبیها دل خواهم بست نه به دریا ـ پریانی که سر از آب بدر می آرند و در آن تابش تنهایی ماهی گیران می فشانند فسون از سر گیسوهاشان همچنان خواهم راند همچنان خواهم خواند «دور باید شد، دور. مرد آن شهر، اساطیر نداشت زن آن شهر به سرشاری یک خوشه انگور نبود هیچ آئینه تالاری، سرخوشیها ...
11 مرداد 1391