4 شنبه سوری
واااااااااای...میدونید چی شد؟؟؟؟؟ یادم رفت خاطرات چهار شنبه سوری رو بنویسم..... فقط ٢ ساعت تو راه بودی تا برسیم باغ یکی از فامیلامون.... وقتی رسیدیم یکم دور افتاده بودیم از بقیه..... ولی اون فقط مال ٥ دقیقه بود.... بعد از٥ دقیقه شروع کردم به ترقه انداختن وسط کلی آدم در حال رقص بعد از بقیه ی مواد منفجره استفاده کردم... همه حالشون یه جوری بود.... بعدم شام خودیم...... و بعدشم نخود نخود هرکی رود خانه ی خود... البته به این کمی نبود تا ساعت ٣ اونجابودیم :| ...
نویسنده :
:|
17:26