شنبهـــــ
صبح با بابام رفتیم بیرون......کلی تو راه بودیم تا برسیم...
به بانک کشاورزی...کلی منتظر بودیم تا نو بتمون بشه....
بعد گفتن باید برین بانک رفاه....
رفتیم بانک رفاه....٦٢ نفر جلومون بودن...
ما هم از فرصت استفاده کردیم و رفتیم مقدار صافی کف پامو اندازه بگیریم...
آخه می دونید؟؟!!!!کف پام صافه :(
مجبورم کفش عید خوشگلمو بذارم کنار و یه کفش دیگه که برای پام خوبه رو پام کنم:((((
حالا بگذریم
دوباره رفتیم بانک رفاه،نوبتمون شد....
دوباره گفت:آقا باید برین بانک ملت....
می خواستم بکشمش.....
ولی بازم رفتیم تا ریدیم بانک ملت...
بالاخره کارمون درست شد
هورا هورا...ما هورا شدیم
در حال رفتن به خونه بابا جونم برام شیر موز خیرید
من خیلی بابام رو دوست دارم...♥
من و بابام با هم میسازیم و اخلاقامون شبیه به همه....
وقتی به مارکت نزدیک خونمون ریدسیدیم برای مامان بزرگم سمنو و برای خودمون سرکه خریدیم...
بعدم رفتیم گل فروشی و بازم برای مامان بزرگم سبزه خریدیم...
و بعد از ساعت ها رسیدیم خونه ...
نهار هم قورمه سبزی خوردیم....جاتون خالی این قدر خوشمزه بود....
و فعلا همین تا روز بعدیــــــ...