یک شنبه
امروزم دوباره رفتیم بیرون..
ولی با این تفاوت که مامان بزرگم و مامانم هم باهامون اومدن...
خب...بابام ماشین رو از پارکینگ آورد بیرون.....
رفتیم دروازه شیراز(البته فقط اصفهانیا میدونن کجاست...نزدیک مردآویج
ماشین رو پارک کردیم و من و بابام رفتیم..........
نیم ساعت منتظر موندیم تا خانمه بیاد.....
وقتیم که اومد گفت سایز پامو تموم کرده و باید ساعت ٥ دوباره بریم اونجا که از انبار برامون بیاره....
منم کل راهو غر زدم.....
وقتی مامان بزرگمو گذاشتیم خونه رفتیم مارکت تا یک کم خرید کنیم.....
هووووورا
خلاصه خرید تموم شد و رفتیم خونه....حدودا" ساعت ١٢ ظهر بود....
نهارم تن ماهی محصول شرکت بابای خودمو داشتیم....(یک کم تبلیغ کنم.....شرکت شاهنگ ماکارون که تن ماهی هم میزنه..خیلی خوشمزهس)
بعد از خوردن نهار بابا و مامانم یکم چرت زدن....
بعد که بیدار شدن رفتیم کفشمو بالاخره خریدیم...
بعدم رفتیم گوشت خریدیم.....
بعدشم رفتیم گز و سوهان و شیرینی خریدیم(البته متاسفانه مال عیده)
و اومدیم خونه........
رفتیم پائین به مامان بزرگم سر بزنیم....
اونم از فرصت استفاده کرده بود و برامون حلوا درست کرده بود....
ولی میدونید؟؟؟؟؟؟
یک کم سوخته بود....
ولی هرطور شده بود خوردیمش و اومدیم خونه.....و خوابیدیم
تا فردا بای بای